جدول جو
جدول جو

معنی فرموده شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فرموده شدن
(دَ تَ / تِ اَ کَ دَ)
امر شدن. حکم شدن. فرمان صادر شدن در مورد کاری. فرمان آمدن. فرموده آمدن. رجوع به فرموده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ تَ)
فرموده شدن. امر شدن. حکم شدن: مردم ولایت را فرموده آمده است تا کار حج راست کنند. (تاریخ بیهقی). این نخستین خدمتی است که فرزند تو را فرموده می آید. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرمودن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ کَدَ)
خجل گشتن. شرمسار شدن. شرم زده گردیدن. (یادداشت مؤلف) :
شرمنده شد از باد سحر گلبن عریان
وز آب روان شرمش بربود روانیش.
ناصرخسرو.
سخن در میان دو دشمن چنان گوی که اگر دوست گردند شرمنده نشوی. (گلستان). رجوع به شرمنده گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ اَ تَ)
از یاد رفتن. فراموش شدن:
با لذت طعنۀ تو دل را
فرموش شد آرزوی مرهم.
خاقانی.
رجوع به فرموش و فرمش شود
لغت نامه دهخدا
گذشتن سپری شدن: پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو جویای خرد گشت مرا نفس سخنور. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار